در غروب يه روز شنبه غمگين، پرنده اي که براي پيدا کردن غذا، راهي طولاني رو سپري کرده بود، در مسير بازگشت هنگام عبور از اتوبان با ماشيني در حال حرکت برخورد مي کنه و مي ميره !
پرندگان هم احساس دارن ! پرنده ديگري ( احتمالا جفت پرنده مرده ) با ديدن اين صحنه با هل دادن پرنده مرده به جلو سعي مي کنه که به اون کمک کنه تا از وسط اتوبان خارج بشه و تا از اونجا دور بشن !
مدتي نمي گذره که اتومبيلي ديگه اي به سمت پرنده مرده مي ياد و اونو به وسيله باد چند قدم اون طرفتر پرتاب مي کنه ، بطوريکه پرنده مرده به پشت ميفته ! پرنده دومي دوباره سعي خودشو آغاز مي کنه و مي خواد که اونو برگردونه که بتونه پرواز کنه و از اونجا نجات پيدا کنه !
پرنده دومي وقتي اونو بر مي گردونه فرياد مي زنه که : چرا بلند نميشي؟!
اما پرنده مرده ديگه صداي اونو نمي شنوه ! پرنده دومي بازهم سعي مي کنه که پرنده مرده رو از جاش بلند کنه !
ماشينها يکي پس از ديگري در حال عبور از کنار پرنده مرده بودن و هر کدوم از اونا به سمتي پرتاب مي کردن و پرنده دومي به سرعت اونو دوباره به حالت اولش بر مي گردوند تا بتونن از اونجا فرار کنن !
پرنده ديگه اي نزديک پرنده دومي مي شه و مي گه که اون مرده و ديگه بايد ازش دل بکني ! اما پرنده دومي به ياد روزهايي که باهم داشتن بازهم تلاششو مي کنه تا يه بار ديگه بتونه پرواز زيباي اونو دوباره ببينه !
پرنده عاشق همه انرژي خودشو مصرف مي کنه ! اما ...
عکاس اين عکسها مي گه که ديگه نتونسته عکس ديگه اي ازونا بگيره اما ديده که پرنده عاشق جسد معشوقشو به کنار جاده برد و در کنار درختي مدتي براي او گريست و سپس جدايي تلخي بين اونا بوجود اومد ..........
واقعا انسان متاثر میشه.
منبع : پاتوق تفریح و سرگرمی نیاز وب