پادشاهی بود که فقط یک چشم و یک پا داشت. پادشاه به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داد تا یک پرتره زیبا از او نقاشی کنند. اما هیچکدام نتوانستند؛ آنان چگونه میتوانستند با وجود نقص در یک چشم و یک پای پادشاه، نقاشی زیبایی از او بکشند؟
سرانجام یکی از نقاشان گفت که میتواند این کار را انجام دهد و یک تصویر کلاسیک از پادشاه نقاشی کرد. نقاشی او فوقالعاده بود و همه را غافلگیر کرد. او شاه را در حالتی نقاشی کرد که یک شکار را مورد هدف قرار داده بود؛ نشانهگیری با یک چشم بسته و یک پای خم شده.
چرا ما نتوانیم از دیگران چنین تصاویری نقاشی کنیم؛ پنهان کردن نقاط ضعف و برجسته ساختن نقاط قوت آنان.
منبع:بیتوته
پسر : میتونی فراموشم کنی ؟
دختر با گریه : چه جوری فراموشت کنم در حالیکه اسمـت پسوورد ایمیل َمـه ؟
چشمـان پسر پُر از اشک شد و ...
روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى حمل و نقل کالا در شهر استفاده مىکرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن.»
طنز : غلط کردیم رفتیم تفریح!
در یک روز سرد و بارانی به قصد تفریح رفتیم پیادهروی (خاک بر سرمان، از بس تفریح نکردهایم به قدم زدن روی پیادهروهایی که از میدان مین هم خطرناکترند میگوییم تفریح!) بین خودمان باشد، اما از آخرین باری که به قصد تفریح از منزل زدیم بیرون، سالها میگذشت و... بگذریم.
بقیه این مطلب را در ادامه بخوانید...
نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.
بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید...
روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و دارایی زیادی جمع کرده بود،
قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم .او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند. زن نیز قول داد که چنین کند. چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را واداع کرد.
زن نیز قول داد که چنین کند. وقتی ماموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجا آوردند و می خواستند تابوت مرد را ببندند و ان را در قبر بگذارند،ناگهان همسرش گفت: صبر کنید. من باید به وصیت شوهر مرحومم عمل کنم.بگذارید من این صندوق را هم در تابوتش بگذارم. دوستان آن مرحوم که از کار همسرش متعجب شده بودند به او گفتند آیا واقعا حماقت کردی و به وصیت آن مرحوم عمل کردی؟
زن گفت: من نمی توانستم بر خلاف قولم عمل کنم. همسرم از من خواسته بود که تمامی دارایی اش را در تابوتش بگذارم و من نیز چنین کردم.البته من تمامی دارایی هایش را جمع کردم و وجه آن را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم.در مقابل چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و آن را در تابوتش گذاشتم، تا اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند !!!
منبع: مجله پیکس رز
همه بخونند و برای رفیقاشون تعریف کنن...
پسره به دختری که تازه باهاش دوست شده بود میگه :
امروز وقت داری بیای خونمون؟
دختره : مامانم نمیذاره با چه بهونه ای بیام؟
پسره : بگو میخوام برم استخر...
دختره اومد خونه دوست پسرش
پسره : تو که اومدی استخر مثلا باید موهات خیس باشن،برو تو حموم موهاتو خیس کن!
وقتی دختره میره حموم،پسره به دوستاش زنگ میزنه...
پسره و دوستاش یکی یکی...
این آخری که رفت حموم ، نه 1ساعت نه2 ساعت ، موند تو حموم...
دیدن این دیر کرد ،
رفتن توی حموم یهو دیدن دختره و پسره رگ دستشونو باهم زدند و گوشه حموم افتادن و روی دیوار حموم نوشته :
نامردا خواهرم بود...
نکنید از این کارا
دوست دختر شما خواهر یک بنده خداییه
شایدم اصلا برادر نداره
این اصلا مهم نیست
شاید دختره نمیفهمه چه آینده ای در انتظارشه ولی شما نکنید... . . .
امیدوارم در آینده کمتر از این نامردی ها ببینیم.
دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه میرفت و بر میگشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد.
بعد از ظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت. مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل بدنبال دخترش برود.
با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او میایستاد ، به آسمان نگاه میکرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار میشد.
زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار میکنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟
دخترک پاسخ داد: من سعی میکنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس میگیرد!
باشد که خداوند همواره حامی شما بوده و هنگام رویارویی با طوفانهای زندگی کنارتان باشد. در طوفانها لبخند را فراموش نکنید!
منبع:بروزترین ها
ازدواج و تشکیل خانواده یکی از اصول و ضرورتهای اجتماعی است که در دین اسلام سفارش بسیار به آن شده است.
در دین ما، اسلام، سفارش مؤکد شده که در انتخاب همسر اموری را رعایت کنیم.
همسر خوب زمینه سازِ خوبی برای فرزندان نیک است و به عکس از زن آلوده توقع داشتن فرزند نیک نمیرود.
در ادامه 7 روایت زیبا در موضوع انتخاب همسر انتخاب کردهایم.
1ـ پیامبر صلّی الله علیه و آله در اجتماعی برای مردم چنین فرمودند:
«ای مردم! از سبزیهایی که در مکانهای کثیف میرویند، دوری کنید. شخصی پرسید: آن سبزیها چیستند؟ حضرت فرمودند: زن زیبایی که از خاندان بد به وجود میآید.»
من و محمد چندسال پیش با هم آشنا شدیم .
محمد تاجر فرش بود
ما خیلی زود با هم ازدواج کردیم
ماجرا از اینجا شروع شد که یک روز تلفن زنگ زد
*الو!! بفرمایید ؟! اصغر آقا شمایید ؟؟ محمد خونه نیست ...
ولی به خدا شب روز به فکر بدهی شماس
** خانم محترم تو چرا فکر بدهی تون نیستی؟
مگه شریک زندگی محمد نیستی ؟؟دوستش نداری؟؟
*من عاشق محمد هستم.یک روز بدون محمد نمی تونم زندگی کنم!
ولی من چیکار میتونم بکنم ؟
تابستان است و بازار تفریح به نوعی داغ است به خصوص اینکه این روزهای تعطیلات قبل از ماه مبارک رمضان باشد که در این صورت برخی خانوادهها این ایام را بهترین فرصت جهت بهره از این اوقات مییابند.
اما گاهی این بهترین فرصتها و روزهای شاد میتواند نه تنها شادی آفرین بلکه حادثهآفرین نیز شود.
این بار خبر از یک حادثه جانی نیست بلکه خبر از حادثهای مالی است که نه در سرقت بلکه در سهلانگاری و بیتدبیری یک خانواده ریشه دارد.