• موضوعات
    خبرنامه
      براي اطلاع از آپدیت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
    مطالب تصادفی
    دوستت دارم
      http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSCRiS-t_zx12TzBMgynoA1hjN4QnvhiVkXitn6KpZDx8iqsG2v

      تا دیروز ، هرچه می نوشتم عاشقانه بود

      از امروز ، هرچه بنویسم صادقانه است

      عاشقانه دوستت دارم  . . .


    مطالب پربازدید
    تبلیغات
    درباره : حکایت و داستان , مجله خبری , اخبار داخلی , اخبار اجتماعي , اخبار جنجالی , اخبار غم انگيز ,
    بازدید : 942 ♥ تاریخ : شنبه 15 تیر 1392 زمان : 14:49 ♥


    داستان واقعی از بدشانس ترین خانواده ایرانی

     

    داستان واقعی از بدشانس‌ ترین خانواده ایرانی


    تابستان است و بازار تفریح به نوعی داغ است به خصوص اینکه این روزهای تعطیلات قبل از ماه مبارک رمضان باشد که در این صورت برخی خانواده‌ها این ایام را بهترین فرصت جهت بهره از این اوقات می‌یابند.

     

    اما گاهی این بهترین فرصت‌ها و روزهای شاد می‌تواند نه تنها شادی آفرین بلکه حادثه‌آفرین نیز شود.

     

    این بار خبر از یک حادثه جانی نیست بلکه خبر از حادثه‌ای مالی است که نه در سرقت بلکه در سهل‌انگاری و بی‌تدبیری یک خانواده ریشه دارد.

     

    آقای حاج محمدی شهروند اسلامشهری از مسافرتی می‌گوید که چمدانش را در نهم تیر ماه بسته در حالی که قبض برق را هنوز نپرداخته و به این امید که این قبض را پس از مسافرت و با قبض بعد پرداخت کند به مسافرت می‌رود.

     

    اما ماجرا از آنجائی آغاز می‌شود که این خانواده  تمام جواهرات خود رابه ارزش ۲۴ میلیون تومان در داخل یک مرغ و در فریزر از ترس سرقت مخفی می‌کند بی‌آنکه بدانند که این بی‌تدبیری چه چیزی را رقم خواهد زد.

     

    وی می‌گوید یک روز پس از مسافرت یعنی در تاریخ ۱۰ تیرماه قبض بعدی به همراه اخطار برایمان صادر می‌شود و علی‌رغم اطلاع همسایه‌ها به مأمورین اداره برق از مسافرت ، منزلمان با قطع برق مواجه شد.

     

    حاج محمدی می‌گوید این قطعی در تاریخ ۱۶ تیرماه یعنی ۷ روز پس از مسافرت به دلیل تعفن ناشی از فاسدشدگی مواد خوراکی در یخچال از سوی همسایگان به ما اطلاع داده شد که ناگزیر از یکی از بستگان درخواست کردیم که تخلیه یخچال را انجام دهد.

     

    وی ادامه داد: بدلیل قطعی برق و انجام فوری آن در تاریکی فرد اعزامی متوجه طلاهای موجود در مرغ نشده و تمامی مواد موجود در یخچال به همراه این مرغ و طلاهای آن دور ریخته شد.

     

    این شهروند اسلامشهری گفت: بدلیل ناراحتی ناشی از تعفن مواد غذایی ، موضوع طلا به کلی از ذهنمان محو و مانع از اطلاع‌رسانی ما به فرد مربوطه شد.

     

    وی در ادامه اظهار داشت: ۲ روز پیش که از مسافرت باز گشتیم هنوز بوی تعفن ادامه داشت که متوجه مسئله مرغ و طلا شدیم که این امر موجبات ناراحتی فراوانی را در خانواده ما ایجاد کرد.

     

    محمدی در پایان گفت: این موضوع را از اداره بازیافت شهرستان اسلامشهر پیگیری کردیم که این پیگیریها خبر از دفن این مواد در اداره بازیافت کهریزک بود که مسئولین مربوطه دسترسی به این مورد را به نوعی غیر ممکن داشتند.

     

    این شهروند اسلامشهری در پایان افزود: از اداره برق ناحیه اسلامشهر بدلیل اطلاع از موضوع عدم حضور ما علی رغم اطلاع همسایگان و قطع برق گلایه‌مندیم چرا که اگر این قطع پس از مسافرت و در حضورمان صورت می‌گرفت هیچگاه این حادثه رخ نمی داد.

     

    بنابراین هر چند احتیاط شرط عقل است اما بهتر است اعمالمان نیز عاقلانه باشد.

     

    منابع : باشگاه خبرنگاران/بروزترین ها



    برچسب ها : بدشانس , تفریح , خانواده ایرانی , داستان واقعی , مسافرت ,
    نویسنده : کدخدای دهکدهنظر بدهید (0)

    مطالب مرتبط
    ”نظرات شما برای این مطلب،مطمئن باشید ما برای نظرات شما احترام خاصی قائلیم”

    کد امنیتی رفرش
    
    اطلاعات
    • آمار کاربران
    • افراد آنلاین : 31
    • اعضای آنلاین : 0
    • تعداد اعضا : 105

    • عضو شوید
    • ارسال کلمه عبور




    • آمار مطالب
      کل مطالب : 482
      کل نظرات : 220

    • آمار بازدید
    • بازدید امروز : 201 نفر
    • باردید دیروز : 280 نفر
    • بازدید هفته : 481 نفر
    • بازدید ماه : 3,608 نفر
    • بازدید سال : 40,274 نفر
    • بازدید کلی : 2,811,682 نفر
    • ورودی امروز گوگل : 1 نفر
    • ورودی گوگل دیروز : 4 نفر

    تبادل لینک هوشمند
      تبادل لینک هوشمند : برای تبادل لینک ابتدا مارا با عنوان دهكده تفريح و سرگرمی وآدرس http://deh.rzb.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

      عنوان :
      آدرس :
      کد : کد امنیتیبارگزاری مجدد
    آرشیو
    قصه رفتن

      https://rozup.ir/up/deh/up.dehkade.jpg


      مگر خـــــــــودت نگفــــــــــتی خداحافــــــــــظ؟

      پــــــــس چرا وقتی گفتــــــــــم"به ســــــلامت" نگاهـــــــــت تلــــــخ شــــــــــــــد؟

      بـــــــــــــــــــــــرو به ســـــــلامت

      دیـــــــــگر هــــــــم سراغــــــــم را نگیــــــــر!

      خســـــــــته تر از آنــــــــم که بر ســـــــر راهت بنشـــــــینم

      و دلیــــــل رفتــــــنت را جویاشـــــــوم...


    با خیال تـــــــو خوشم...!


      خیلی دوست دارم بدانم
      فکر و خیالت را به کدامین سو روانه میکنی
      وقتیکه من اینجا، دور از تو
      با خیال تـــــــو خوشم...!

    تبلیغات متنی