پسرخالم کلاس اوله گوشیو برداشته به دوستش زنگ بزنه، مامان طرف گوشیو جواب داده، پسرخالم می گه ببخشید علی هست؟
مامانش می گه شما؟
می گه من بغل دستیشم!
بقیه در ادامه مطلب...
یه روزی دوستای مامانم با دختراشون اومده بودن خونمون. همه داشتند پرتقال پوست می کندند که من وارد شدم. بر خلاف انتظار شما هیشکی دستشو نبرید!
یکی از فانتزیام اینه که کنترل تلویزیون خونمونو بردارم برم دم این مغازه های صوتی تصویری، این تلویزیونایی که گذاشتن پشت ویترینو خاموش کنم
بقیه در ادامه مطلب...
1- یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس می کردیم می کشیدیم رو تخته فکر می کردیم خیلی تمیز شد بعد که تخته خشک می شد می دیدم چه گندی زدیم…! الان همین حس رو نسبت به زندگی دارم
...::: خنده بازار داغ آخر هفته :::...
2- دوس دارم یه روز آنقد پولدار بشم که وقتی رانی می خورم؛ اون تیکه آخر آناناس که ته قوطی گیر می کنه واسم مهم نباشه!
فری خوشحال تو موزه لوور فرانسه خسته می شه یه صندلی خالی می بینه میره می شینه.
مامور موزه با سرعت به طرفش میاد و بهش می گه: آقا پاشو این صندلی ناپلئونه!
می گه: خوب بابا! هر وقت اومد بلند می شم